برغستلغتنامه دهخدابرغست . [ ب َ غ َ ] (اِ) تره ٔ بهاری باشد که آن را بپزند و آدمی و چارپایان خورند. (نسخه ای از فرهنگ اسدی نخجوانی ). گیاهی بود که خر خورد بیشتر و زردگلی دارد خرد بسیار گه گاه . (نسخه ای از فرهنگ اسدی ). صاحب منتهی الارب در ذیل تُملول می نویسد گیاهی است نبطی و آن را قنابری نیز
برغستفرهنگ فارسی عمیدگیاهی بیابانی و خودرو، با برگهای درشت و گلهای ریز سفید یا سرخرنگ که مصرف خوراکی دارد.
برغستفرهنگ فارسی معین(بَ غَ) ( اِ.) گیاهی است خودرو و بیابانی با گل های ریز و سفید مانند اسفناج که در پختن بعضی از خوراک ها بکار می رود. ورغست ، بلغست ، پژند و مچه و هنجمک هم گویند.
بلغسلغتنامه دهخدابلغس . [ ب َ غ َ ] (اِ) برغست ، که گیاهی است . (از فرهنگ فارسی معین ). بلغست . رجوع به برغست و بلغست شود.
بچندلغتنامه دهخدابچند.[ ب َ چ َ ] (اِ) صورتی است از پژند. برغست . قنابری . پژند. (مهذب الاسماء). و رجوع به پژند و برغست شود.
برغستلغتنامه دهخدابرغست . [ ب َ غ َ ] (اِ) تره ٔ بهاری باشد که آن را بپزند و آدمی و چارپایان خورند. (نسخه ای از فرهنگ اسدی نخجوانی ). گیاهی بود که خر خورد بیشتر و زردگلی دارد خرد بسیار گه گاه . (نسخه ای از فرهنگ اسدی ). صاحب منتهی الارب در ذیل تُملول می نویسد گیاهی است نبطی و آن را قنابری نیز
برغستفرهنگ فارسی عمیدگیاهی بیابانی و خودرو، با برگهای درشت و گلهای ریز سفید یا سرخرنگ که مصرف خوراکی دارد.
برغستفرهنگ فارسی معین(بَ غَ) ( اِ.) گیاهی است خودرو و بیابانی با گل های ریز و سفید مانند اسفناج که در پختن بعضی از خوراک ها بکار می رود. ورغست ، بلغست ، پژند و مچه و هنجمک هم گویند.
برغستلغتنامه دهخدابرغست . [ ب َ غ َ ] (اِ) تره ٔ بهاری باشد که آن را بپزند و آدمی و چارپایان خورند. (نسخه ای از فرهنگ اسدی نخجوانی ). گیاهی بود که خر خورد بیشتر و زردگلی دارد خرد بسیار گه گاه . (نسخه ای از فرهنگ اسدی ). صاحب منتهی الارب در ذیل تُملول می نویسد گیاهی است نبطی و آن را قنابری نیز
برغستفرهنگ فارسی عمیدگیاهی بیابانی و خودرو، با برگهای درشت و گلهای ریز سفید یا سرخرنگ که مصرف خوراکی دارد.
برغستفرهنگ فارسی معین(بَ غَ) ( اِ.) گیاهی است خودرو و بیابانی با گل های ریز و سفید مانند اسفناج که در پختن بعضی از خوراک ها بکار می رود. ورغست ، بلغست ، پژند و مچه و هنجمک هم گویند.