بخیدنلغتنامه دهخدابخیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) پنبه و پشم زدن .(آنندراج ). حلاجی کردن پشم و پنبه . (ناظم الاطباء).
بیخیدنلغتنامه دهخدابیخیدن . [ ب ِ ی َ خی دَ ] (مص ) یخ کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به یخیدن و یخ کردن شود.
بخدنلغتنامه دهخدابخدن . [ ب َ دَ ] (ع ص ، اِ) دختر نرم ونازک بدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).