باهتفرهنگ فارسی عمیدسنگی سفید که در قدیم میپنداشتند هرگاه نظر کسی به آن بیفتد بیاختیار میخندد؛ حجرالضحک.
باهتلغتنامه دهخداباهت . [ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از بهت و بهتان .آنکه بر دیگری دروغ بندد. بهتان گوینده . (مهذب الاسماء). دروغ بربافنده . کسی که بر کسی دروغ بندد. (ناظم الاطباء). یحیی بن علی منجم در رثاء ثابت بن قره گوید:و برزت حمی لم یکن لک دافععن الفضل الا کاذب القول باهت .|| حیر
باهتلغتنامه دهخداباهت . [هََ ] (اِ) سنگی باشد سفید برنگ مرقشیشای فضی ، و چون نظر مردم بر آن افتد بی اختیار به خنده درآیند و منبع آن دریاست و آن را به عربی حجرالضحک خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (هفت قلزم ). سنگی سفید مانند مرقشیشای فضی . (نزهة القلوب ). بطور افسانه گویند چون نظر کسی بر باهت
سمت ـ سرعتنمای نیمرخ بادVAD wind profile, VWPواژههای مصوب فرهنگستاننیمرخ زمان- بلندای بُردار افقی حاصل از روبش (scanning) رادار داپلر با استفاده از الگوریتم/ خوارزمی سمت- سرعتنما
باد صدوبیستروزهbad-i-sad-o-bistroz, wind of 120 daysواژههای مصوب فرهنگستانبادی قوی با منشأ موسمی (monsoon) که در منطقۀ سیستان از سمتهای شمالغرب تا شمال ـ شمالغرب میوزد متـ . باد سیستان seistan
ضرب قویstrong beat, accented beat, down beatواژههای مصوب فرهنگستاننخستین ضرب هر میزان و سومین ضرب میزانهای چهارضربی
قاعدۀ طوقهbead face, bead ledge, bead soleواژههای مصوب فرهنگستانبخشهای تخت ناحیۀ طوقه، بین پاشنه (heel) و پنجه (toe)، که بر روی نشیمن طوقه قرار میگیرد
باهتياجدیکشنری عربی به فارسیادمکشي کردن , لذت بردن از ادم کشي , مجنون , شخص عصباني و ديوانه , درحال جنون
ثابتلغتنامه دهخداثابت . [ب ِ ] (اِخ ) ابن قرةالحرّانی . مکنی به ابی الحسن . یکی از مردم حران . او در ایام معتضدباﷲ عباسی ببغداد رفت و بمطالعه ٔ علوم حساب و هندسه و هیئت و نجوم و منطق مشغول گشت . ولادت او در 221 هَ . ق . به حرّان و وفات وی بسال <span class="hl
باهتياجدیکشنری عربی به فارسیادمکشي کردن , لذت بردن از ادم کشي , مجنون , شخص عصباني و ديوانه , درحال جنون
حجرالباهتلغتنامه دهخداحجرالباهت . [ ح َ ج َ رُل ْ هَِ ] (ع اِ مرکب ) رجوع بحجرالولادةو بحجر العقاب شود. عوفی در جوامع الحکایات و لوامعالروایات آرد: در تبت سنگی است مغناطیسی بنام حجر الباهت ، گویند هرکس بجز مردم تبت برآن بگذرد بخنده افتد و چندان بخندد که بمیرد. رجوع به حجرالبهت شود.
شباهتلغتنامه دهخداشباهت . [ ش َ / ش ِ هََ ] (ع اِمص ) مأخوذ از «شبه » عربی به معنی مشابهت و مانستگی و مانندگی و برابری . (ناظم الاطباء). مانندی . همانندی . ماندن . مانندگی . گراهش . مشابهت . تشابه . مانستن .
مباهتلغتنامه دهخدامباهت .[ م ُ هَِ ] (ع ص ) دروغ باف . نعت فاعلی مذکر از مباهتة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دروغ بافنده و دروغ سازنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
نباهتلغتنامه دهخدانباهت . [ ن َ هََ ] (ع اِمص ) نجابت . (ناظم الاطباء). بزرگواری . (غیاث اللغات از منتخب اللغات ) : و نباهت قدر او پیدا آید. (سندبادنامه ص 8). || نامواری . (زمخشری ). مشهور شدن . (غیاث اللغات ). ناموری . اشتهار. || آگاهی
بی شباهتلغتنامه دهخدابی شباهت . [ ش َ هََ ] (ص مرکب ) (از: بی + شباهت ) که شباهت و مانایی ندارد. بدون مانستن . رجوع به شباهت شود.