بیونجیلغتنامه دهخدابیونجی . [ وَ ] (ص نسبی ) از مردم بیونج . از سرزمین بیونج . رجوع به ایل کرند شود.
بنجیلغتنامه دهخدابنجی . [ ب َ ] (ص نسبی ) نسبت است به بنج رودک که قریه ای است از قرای رودک در نواحی سمرقند. (انساب سمعانی ).
سازلغتنامه دهخداساز. (اِ) آلت موسیقی . آنچه که نوازند مانند چنگ و عود و بربط و طنبور و قیچک و قانون و امثال آن . (از برهان ). نی و چنگ و هر چه بنوازند.(رشیدی ). چنگ . (شعوری ). آنچه میزنند مثل رباب و بربط و چغانه و امثال آن . (شرفنامه ٔ منیری ). چیزی که مطربان نوازند مثل دف و چنگ و سِتار. (غ