بامبوللغتنامه دهخدابامبول . (اِ) تُنبُل (درتداول عامه ). حیله و مکر در کاری . (فرهنگ نظام ). کَلَک . دوز و کلک . حقه . نادرستی . تزویر. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). مکر. تقلب . شیوه . رنگ . دغل : هزاربامبول میزند، هزار شیوه میزند. (یادداشت مؤلف ).
بامبول بازیلغتنامه دهخدابامبول بازی . (حامص مرکب ) (در تداول عامه ) عمل بامبول باز. کار بامبول باز. جانغولک (جنغولک ) بازی . (یادداشت مؤلف ). حقه بازی . دوز و کلک زدن . و رجوع به بامبول شود.
بامبول زنلغتنامه دهخدابامبول زن . [ زَ ] (نف مرکب ) (در تداول عامه ) حقه باز. مکار. مزور. کلک زن . رجوع به بامبول و ترکیبات آن شود.
بامبول زنیلغتنامه دهخدابامبول زنی . [ زَ ] (حامص مرکب ) (در تداول عامه ) عمل بامبول زن . کلک زنی . حقه بازی . رجوع به بامبول و ترکیبات دیگر آن شود.
بامبول درآوردنلغتنامه دهخدابامبول درآوردن . [ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، حقه و دوز و کلک زدن . شیوه و مکر در کار آوردن . رنگی دیگر بکار بردن . تزویر کردن . رجوع به بامبول و بامبول بازی کردن شود.
بامبول زدنلغتنامه دهخدابامبول زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، حقه زدن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). حقه سوار کردن . شیوه زدن . تقلب کردن . کارهای ناروا و دغل و نهانی کردن . کلک زدن : فلان بامبول زن غریبی است ؛ سخت حقه باز است . (از فرهنگ نظام ).
بامبولیلغتنامه دهخدابامبولی . (ص نسبی ) بامبولباز. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). رجوع به بامبول و ترکیبات آن شود.
بامبول بازیلغتنامه دهخدابامبول بازی . (حامص مرکب ) (در تداول عامه ) عمل بامبول باز. کار بامبول باز. جانغولک (جنغولک ) بازی . (یادداشت مؤلف ). حقه بازی . دوز و کلک زدن . و رجوع به بامبول شود.
بامبول بازی کردنلغتنامه دهخدابامبول بازی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، حقه بازی کردن . تزویر کردن . رجوع به بامبول و بامبول باز شود.
بامبول بازیلغتنامه دهخدابامبول بازی . (حامص مرکب ) (در تداول عامه ) عمل بامبول باز. کار بامبول باز. جانغولک (جنغولک ) بازی . (یادداشت مؤلف ). حقه بازی . دوز و کلک زدن . و رجوع به بامبول شود.
بامبول زنلغتنامه دهخدابامبول زن . [ زَ ] (نف مرکب ) (در تداول عامه ) حقه باز. مکار. مزور. کلک زن . رجوع به بامبول و ترکیبات آن شود.
بامبول زنیلغتنامه دهخدابامبول زنی . [ زَ ] (حامص مرکب ) (در تداول عامه ) عمل بامبول زن . کلک زنی . حقه بازی . رجوع به بامبول و ترکیبات دیگر آن شود.
بامبولیلغتنامه دهخدابامبولی . (ص نسبی ) بامبولباز. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). رجوع به بامبول و ترکیبات آن شود.