باغبانلغتنامه دهخداباغبان . (اِخ ) غیاث الدین محمد باغبان از ملازمان دربار گورکانی بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 379 شود.
باغبانلغتنامه دهخداباغبان . (اِخ ) ابوبکر محمدبن احمد باغبان صوفی . از شیوخ بود و حدیث بسیار روایت کرد. (از الانساب سمعانی ج 1 ورق 60).
باغبانلغتنامه دهخداباغبان . (اِخ ) احمدبن محمدبن عمربن قاسم بن اسحاق باغبان اصفهانی ، مکنی به ابوالقاسم یا ابوالعباس . از صلحای اصفهان و در طلب حدیث بود. او در بغداد، بشعبان سال 493 هَ . ق . درگذشت . (از الانساب سمعانی ج 1 ورق
باغبانلغتنامه دهخداباغبان . (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش کرج شهرستان تهران که در 10 هزارگزی باختر مرکز بخش و 50 هزارگزی شمال راه کرج به قزوین در کوهپایه واقع است ، ناحیه ای است سردسیر با 35</s
باغبان باشیلغتنامه دهخداباغبان باشی . [ غ ْ / غ ِ ](اِ مرکب ) (از: باغبان فارسی +باشی ، سر ترکی ) سر باغبانان . رئیس باغبانان . || خطابی به ملایمت و تفقدآمیز مردی باغبان را.
باغبان کلالغتنامه دهخداباغبان کلا. [ ک َ ] (اِخ ) از دهات ناتل رستاق نور. (مازندران و استرآباد رابینو ص 149). دهی است از دهستان ناتل رستاق بخش نور شهرستان آمل که در 20هزارگزی جنوب خاوری سولده در دشت واقع است . ناحیه ای است معتدل و
باغبان کلالغتنامه دهخداباغبان کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان برغان و لیان بخش کرج شهرستان تهران ، که در 30هزارگزی شمال باختر مرکز بخش و یک هزارگزی راه کردان به برغان واقع است ، ناحیه ای است سردسیر و دارای 81 سکنه ، و آب آن
باغبان محلهلغتنامه دهخداباغبان محله . [ غ ِ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان برکار از توابع چهاردانگه ٔ هزارجریب . (از مازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔوحید مازندرانی ص 165). دهی است از دهستان گیلخواران بخش مرکزی شهرستان قائمشهر که در یک هزارگزی باختر جویبار د
باغبان محلهلغتنامه دهخداباغبان محله . [ غ ِ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) محله ای از محلات بابل که ملگونف از آن نام برده است . رجوع بمازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 208 شود.
باغبانانلغتنامه دهخداباغبانان . (اِخ ) دهی است از دهستان کریت بخش پاپی شهرستان خرم آباد که در 45 هزارگزی باختر ایستگاه راه آهن سپیددشت در جلگه واقع است . ناحیه ای است معتدل با 40تن سکنه و آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول عمد
باغبانانلغتنامه دهخداباغبانان . (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فومن که در 7 هزارگزی باختر فومن و 2 هزارگزی راه فرعی لولمان به ماکلوان در جلگه واقع است . ناحیه ای است معتدل و مرطوب با <span class="hl" dir="ltr"
باغبانانلغتنامه دهخداباغبانان . (اِخ ) دهی است جزء دهستان کاغذکنان شهرستان هروآباد که در 22 هزارگزی شمال آغ کند و 13 هزارگزی راه شوسه ٔ هروآباد به میانه واقع است . ناحیه ای است کوهستانی با168 سکن
باغبانیلغتنامه دهخداباغبانی . [ غ ْ / غ ِ ] (حامص ) عمل باغبان . نِطارة. (منتهی الارب ). محافظت و نگهبانی باغ . پرستاری باغ . (ناظم الاطباء). باغ پیرائی . بستان بانی : همی تا کند بلبل اندر بهاران بباغ اندرون روز و شب باغبانی .
باغبان باشیلغتنامه دهخداباغبان باشی . [ غ ْ / غ ِ ](اِ مرکب ) (از: باغبان فارسی +باشی ، سر ترکی ) سر باغبانان . رئیس باغبانان . || خطابی به ملایمت و تفقدآمیز مردی باغبان را.
باغبان کلالغتنامه دهخداباغبان کلا. [ ک َ ] (اِخ ) از دهات ناتل رستاق نور. (مازندران و استرآباد رابینو ص 149). دهی است از دهستان ناتل رستاق بخش نور شهرستان آمل که در 20هزارگزی جنوب خاوری سولده در دشت واقع است . ناحیه ای است معتدل و
باغبان کلالغتنامه دهخداباغبان کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان برغان و لیان بخش کرج شهرستان تهران ، که در 30هزارگزی شمال باختر مرکز بخش و یک هزارگزی راه کردان به برغان واقع است ، ناحیه ای است سردسیر و دارای 81 سکنه ، و آب آن
باغبان محلهلغتنامه دهخداباغبان محله . [ غ ِ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان برکار از توابع چهاردانگه ٔ هزارجریب . (از مازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔوحید مازندرانی ص 165). دهی است از دهستان گیلخواران بخش مرکزی شهرستان قائمشهر که در یک هزارگزی باختر جویبار د
ده نورمحمدباغبانلغتنامه دهخداده نورمحمدباغبان . [ دِه ْ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در هفت هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد. دارای 100 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl"