بادبزلغتنامه دهخدابادبز. [ ب َ ] (اِ مرکب ) فصل خزان . (فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ). تیر. (فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ). پائیز. خریف . رجوع به بادبیز شود.
بودباشلغتنامه دهخدابودباش . (اِ مرکب ) محل سکونت . منزل . (فرهنگ فارسی معین ). منزل و مسکن . (ناظم الاطباء). || سکونت . (آنندراج ). || خدمت . || خوراک . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء).
بادبازلغتنامه دهخدابادباز. (اِ) بادکش . بادزن . || (ص ) آسان . || مقبل . بختیار. (ناظم الاطباء). رجوع به بادبار شود.
بادبیزنلغتنامه دهخدابادبیزن . [ زَ ] (اِ مرکب ) بادزن را گویند و بعربی مروحه خوانند. (برهان ) (ناظم الاطباء). مِنْفَض . (منتهی الارب ). بمعنی بادشکن که بعربی مروحه باشد. (آنندراج ). مروحه . (دهار). بادبزن . بادبیزان . بادْزَنه . آنچه از جامه و برگ خرما و نی سازند و بدان باد کنند [ظ: زنند] و آنرا
باد پائیزلغتنامه دهخداباد پائیز. [ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )رجوع به باد خزان ، باد خریف ، بادبز و بادبیز شود.
بادبزلغتنامه دهخدابادبز. [ ب َ ] (اِ مرکب ) فصل خزان . (فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ). تیر. (فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ). پائیز. خریف . رجوع به بادبیز شود.
پائیزلغتنامه دهخداپائیز. (اِ) خزان . خریف . برگ ریزان . تیر. تیرماه . بادبیز. بادبز. سفیدبری . (برهان ). و آن مدت ماندن آفتاب است در بروج میزان و عقرب و قوس . سومین فصل سال . و کلمه ٔ پائیز با اینکه میان عامه بسیار متداول است در نظم و نثر فصحا یافته نشد.- پائیز عمر
برگ ریزانلغتنامه دهخدابرگ ریزان . [ ب َ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) برگ ریز. برگ ریزنده . در حال برگ ریختن : چنین تا به شب برگ ریزان بودوز آشوب هر دد گریزان بود. اسدی . || (اِ مرکب ) بودن آفتاب است در برج میزان که فصل پائیز و خزان باشد. (برها
خزانلغتنامه دهخداخزان . [ خ َ ] (نف ، ق ) خزنده .(یادداشت بخط مؤلف ). در حال خزیدن . || (اِ) نام ماه هشتم است از سال ملکی و نام روز هشتم باشد از شهریورماه قدیم و این روز جشن مغان است بنابر قاعده ٔ کلیه که میان ایشان معمول است که چون نام ماه و روز موافق آید جشن کنند و بعضی گویند نام روز هیجده
بادبیزنلغتنامه دهخدابادبیزن . [ زَ ] (اِ مرکب ) بادزن را گویند و بعربی مروحه خوانند. (برهان ) (ناظم الاطباء). مِنْفَض . (منتهی الارب ). بمعنی بادشکن که بعربی مروحه باشد. (آنندراج ). مروحه . (دهار). بادبزن . بادبیزان . بادْزَنه . آنچه از جامه و برگ خرما و نی سازند و بدان باد کنند [ظ: زنند] و آنرا