باجبگیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. اخاذ، باجستان، باجگیر ۲. رشوهخوار، رشوهستان، رشوهگیر، مرتشی ≠ باجده، راشی
بازبارلغتنامه دهخدابازبار. (نف مرکب ) مخفف بازبارنده . دوباره بارنده : سحابة مذکیه ؛ ابر بازبار. بارنده . (منتهی الارب ). || بازبام . بازبان . قوشچی و کسی که باز نگاه میدارد . (ناظم الاطباء) (شعوری ج 1 ورق 161).
باجستانفرهنگ مترادف و متضاداخاذ، باجبگیر، باجخواه، باجگیر، رشوهخوار، رشوهستان، رشوهگیر ≠ باجده، باجبده