انعملغتنامه دهخداانعم . [ اَ ع َ ] (ع ن تف ) بانعمت تر. متنعم تر: قال من انعم الناس عیشاً؟ قال من تحلی بالعفاف و رضی بالکفاف وتجاوز مایخاف الی ما لایخاف . (المزهر سیوطی ص 317).- امثال : انعم من حزیم .<
انعملغتنامه دهخداانعم . [ اَ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ نِعمَة. رجوع به نعمة شود. || ج ِ نُعم . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به نعم شود. || ج ِ نَعماء. (از اقرب الموارد). رجوع به نعماء شود. || (اِخ )از اعلام عرب است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
عَنْهُمُفرهنگ واژگان قرآناز آنها (در اصل "عَنْهُمْ " بوده که در اثر رسيدن به ساکن وتشديد ميم آن حرکت گرفته است )
انعمادلغتنامه دهخداانعماد. [ اِ ع ِ ] (ع مص ) بر ستون ایستاده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
انعمانلغتنامه دهخداانعمان . [ اَ ع َ ] (اِخ ) بصیغه ٔ تثنیه ، نام دو وادی که هریک را انعم گویند و یا از باب تغلیب مراد وادی انعم و وادی عاقل است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
انعمانلغتنامه دهخداانعمان . [اَ ن ُ ] (از یونانی ، اِ) نعمان . شقائق النعمان . (ازنشوء اللغة ص 120، حاشیه 1). و رجوع به نعمان شود.
شعبانیلغتنامه دهخداشعبانی . [ ش َ ی ] (اِخ ) انعم بن دربن محمدبن معد... شعبانی . جد عبدالرحمان بن زیادبن انعم ؛ او از ابی ایوب روایت کرد و عبدالرحمان وگروهی دیگر از وی روایت دارند. (از لباب الانساب ).
عم صباحاًلغتنامه دهخداعم صباحاً. [ ع ِ ص َ حَن ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) یعنی صبح شما بخیر. (ناظم الاطباء). مخفف «اَنْعِم ْ صَباحاً».
قردمیلغتنامه دهخداقردمی . [ ق َ دَ ] (اِخ ) عبداﷲبن عبدالرحمان بن طفیل . وی از طرف موسی بن نصیر قاضی افریقا بود. او از علقمةبن وقاص روایت کند و عبدالرحمان بن زیادبن انعم افریقایی از او روایت دارد. (انساب سمعانی ).
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن انعم . محدث است و از بعض از تابعین روایت دارد ابن ابی حاتم او را مجهول میشمارد لکن ابن حبان وی را در زمره ٔ ثقات آورده است . رجوع به لسان المیزان چ حیدرآباد ج 2 ص 147 و <span class="h
انعمادلغتنامه دهخداانعماد. [ اِ ع ِ ] (ع مص ) بر ستون ایستاده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
انعمانلغتنامه دهخداانعمان . [ اَ ع َ ] (اِخ ) بصیغه ٔ تثنیه ، نام دو وادی که هریک را انعم گویند و یا از باب تغلیب مراد وادی انعم و وادی عاقل است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
انعمانلغتنامه دهخداانعمان . [اَ ن ُ ] (از یونانی ، اِ) نعمان . شقائق النعمان . (ازنشوء اللغة ص 120، حاشیه 1). و رجوع به نعمان شود.