انتصابلغتنامه دهخداانتصاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برپای خاستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). برپا شدن . (غیاث اللغات ). || بکاری قیام کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیه
انتصابassign 1واژههای مصوب فرهنگستان1. استقرار دائمی یگان یا کارکنان نظامی در سازمانی که بر امور بنیادی یا بخش وسیعتری از امور واحدها یا کارکنان نظامی نظارت و مدیریت دارد 2. محول کردن مسئولیتها یا وظایف یا اموری مشخص به افراد، باتوجهبه اولویتها یا بهصورت دائمی
انتسابلغتنامه دهخداانتساب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بازبستن خود را به کسی . (ناظم الاطباء). نسبت داشتن به کسی . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). خویشتن را بکسی واخواندن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). تعزی . (تاج المصادر بیهقی ). نسبت داشتن . خود را بکسی نسبت دادن . (فرهنگ فارسی معین ). اعتزاء. (از
انتشابلغتنامه دهخداانتشاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) درآویختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اعتلاق . (از اقرب الموارد). نشوب . (تاج المصادر بیهقی ). || هیزم چیدن و فراهم آوردن آنرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). جمع کردن هیزم . (از اقرب الموارد). گرد آوردن گندم را. (از منتهی
انتسابattribution 2واژههای مصوب فرهنگستاننسبت دادن ماهیت یا هویت یک ویژگی، کیفیت یا مشخصه مانند پدیدآوری، اصالت، مکان یا زمان خلق یک اثر که در خودِ اثر بهصراحت بیان نشده باشد. این امر معمولاً براساس شواهد معتبر صورت میگیرد
انتصاباتلغتنامه دهخداانتصابات . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ج ِ انتصاب : انتصابات اداری . (از فرهنگ فارسی معین ).
انتصاب نمودنلغتنامه دهخداانتصاب نمودن . [ اِ ت ِ ن ُ/ن ِ/ن َ دَ ] (مص مرکب ) قیام کردن . اقدام کردن : تا دل میل نکند زبان به ارتکاب جرایم انتصاب ننماید. (سندبادنامه ص 325).<br
انتصاب نمودنلغتنامه دهخداانتصاب نمودن . [ اِ ت ِ ن ُ/ن ِ/ن َ دَ ] (مص مرکب ) قیام کردن . اقدام کردن : تا دل میل نکند زبان به ارتکاب جرایم انتصاب ننماید. (سندبادنامه ص 325).<br
انتصاباتلغتنامه دهخداانتصابات . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ج ِ انتصاب : انتصابات اداری . (از فرهنگ فارسی معین ).