انبستهلغتنامه دهخداانبسته . [ اَم ْ ب َ ت َ / ت ِ ] (ص ) مداد یا خون یا حبربود و هرچه بسته شود که حل نکند انبسته گویند. (لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 66). هر چیز که آن بسته و سخت شده باشد و بدشواری واشود و حل گردد. (برهان قاطع)(ا
انبستهفرهنگ فارسی عمیدغلیظ و بستهشده؛ بههمبسته؛ چیزی که بسته و سفت شده باشد، از ماست، شیر، خون، و امثال آنها: ◻︎ خون انبسته همیریزم بر زرین رخ / زآنکه خونابه نماندستم در چشم نبیز (شاکر بخاری: شاعران بیدیوان: ۴۷).
حرکت انبساطیلغتنامه دهخداحرکت انبساطی . [ ح َ رَ ک َ ت ِ اِم ْ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) جنبش ، کشش ، گسترش که در دل و شریانها حاصل آید. مقابل حرکت انقباضی .
سیاست انبساطی پولیexpansionary monetary policyواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سیاست انبساطی در قالب افزایش عرضة پول برای افزایش رشد اقتصادی و مبارزه با تورم
سیاست انبساطی مالیexpansionary fiscal policyواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سیاست انبساطی در قالب کاهش مالیاتها و استرداد مالیاتها (rebates) و افزایش هزینهکردهای دولت
اینسهلغتنامه دهخدااینسه . [ س َ / س ِ ] (ص ) هر چیز بسته را گویند که به دشواری وا شود و دیر حل گردد و ظاهراً این لغت با انیسه تصحیف خوانی شده است و در اصل لغت انبَستَه است . (برهان ) (ناظم الاطباء). رجوع به انبسته شود.
انبستلغتنامه دهخداانبست . [ اَم ْ ب َ ] (ص ) غلیظ و بسته شده . (برهان ) (ناظم الاطباء). چیزی که بسته و سفت شده باشد مانند ماست و شیره و خون و غیره . غلیظ و بسته شده . انبسته . (فرهنگ فارسی معین ). || هنگفت . (ناظم الاطباء). و رجوع به انبسته شود.
انبیسهلغتنامه دهخداانبیسه . [اَم ْ س َ / س ِ ] (ص ) چیز سرد. انبسته . || (اِ) سرما. (ناظم الاطباء). و رجوع به انبیسته شود.
آنیسهلغتنامه دهخداآنیسه . [ س َ / س ِ ] (ص ) هر چیز بسته که بدشواری باز شود. به معنی خون بسته ومداد بسته و امثال آن نیز آمده است و آن را آنیسته نیز گویند. (برهان ). دَلَمه . انبسته بر وزن سرگشته نیز نوشته اند و دو صورت از این سه بی شبهه مصحف است .