امللغتنامه دهخداامل . [ اَ م َ ] (ع مص ) امید داشتن چیزی را، گویند امله املاً (از باب نصر). (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). امید داشتن . (مصادر زوزنی ) (ترجمان علامه ترتیب عادل ) (آنندراج ) (مؤید الفضلاء). استعمال این لفظ در طلب دنیا و افعال مذموم کرده اند. (از مؤید الفضلاء). بیوسیدن
امللغتنامه دهخداامل . [ اُم ْ م ُ ] (ص ) مأخوذ از ام عربی مادر و الف و لام تعریف عربی . چنانکه در ام البنین و غیره هست مانند اَبُل که در تداول عامه مخفف ابوالقاسم و ابوالفضل و غیره است . (از یادداشت مؤلف و فرهنگ فارسی معین ). کسی که بآداب و تمدن آشنا نباشد (بیشتر در مورد زنان استعمال میشود
شارش جفری ـ هاملJeffery-Hamel flowواژههای مصوب فرهنگستانشارش یک شارة گرانرو در مجرایی با دیوارههای واگرا یا همگرا که از یک چشمه یا چاه، واقع در محل تلاقی دیوارهها، منشأ میگیرد
حامللغتنامه دهخداحامل . [ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حمل . برَنده . حَمْل کننده . بردارنده ٔ چیزی برخود. نگاه دارنده . باربردار. ج ، حَمَلة : حاملی محمول گرداند تراقابلی مقبول گرداند ترا. مولوی .- حامل اسفار
حمللغتنامه دهخداحمل . [ ح ُ م ُ ] (ع اِ) ج ِ حمال به معنی حمالة. (منتهی الارب ). رجوع به حمال و حمالة شود. || ج ِ حَمال به معنی دیه و تاوان . (از اقرب الموارد).
حمللغتنامه دهخداحمل . [ ح َ ] (اِخ ) ابن سعدانه ٔ کلبی . یکی از صحابه است از طرف قوم خویش بحضورحضرت رسالت پناه فرستاده شده بود. بعدها در معیت خالدبن ولید در برخی از فتوحات شرکت کرده . در محاربه ٔ صفین از هواداران معاویه بوده . رجوع به الاصابة شود.
املاءلغتنامه دهخدااملاء. [ اِ ] (ع مص ) پر کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || زکام زده گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زکام رسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || سخت کشیدن کمان را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کمان پرُ درکشیدن . (تاج المصادر بیهقی ) . |
املاغلغتنامه دهخدااملاغ . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ مِلْغ. آنانکه بفحش تکلم کنند. (از اقرب الموارد). و رجوع به ملغ شود.
املةلغتنامه دهخدااملة. [ اَ م َ ل َ ] (ع اِ) ج ِ آمِل . (از اقرب الموارد). مددکاران مرد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
املاءلغتنامه دهخدااملاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِمَلاَ ٔ. و از آنست : احسنوا املأکم ؛ ای اخلاقکم . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به ملأ شود.
املاءلغتنامه دهخدااملاء. [ اِ ] (ع مص ) پر کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || زکام زده گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زکام رسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || سخت کشیدن کمان را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کمان پرُ درکشیدن . (تاج المصادر بیهقی ) . |
املاغلغتنامه دهخدااملاغ . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ مِلْغ. آنانکه بفحش تکلم کنند. (از اقرب الموارد). و رجوع به ملغ شود.
امله سارلغتنامه دهخداامله سار. [ ] (اِ) بهندی گوگرد فارسی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به گوگرد شود.
املةلغتنامه دهخدااملة. [ اَ م َ ل َ ] (ع اِ) ج ِ آمِل . (از اقرب الموارد). مددکاران مرد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
کامللغتنامه دهخداکامل . [ م ِ ](ع ص ) تمام . ج ، کَمَلَة. یقال هو کامل و هم کملة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم فاعل بمعنی تمام . (از اقرب الموارد). کَمَل . (از اقرب الموارد). رجوع به کمل شود. کمیل . (اقرب الموارد) (تاج العروس ). رجوع به کمیل شود. صحیح . (از ناظم الاطباء). درست و راست شده ،
رامللغتنامه دهخدارامل . [ م ِ ] (اِخ ) ژان پی یر. نام ژنرال فرانسوی . وی بسال 1768م . در کاهر متولد شد و بسال 1815م . در تولوز بقتل رسید.
دمامللغتنامه دهخدادمامل . [ دَ م ِ ] (ع اِ) دمامیل . ج ِ دُمَّل . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دمامیل و دمل شود.
حساب عقود انامللغتنامه دهخداحساب عقود انامل . [ ح ِ ب ِ ع ُ دِ اَ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) هریک از بندهای (عقود) انگشتان دست را به شماره ای اختصاص داده بودند، چنانکه بندهای دست راست نماینده ٔ آحاد و عشرت و بندهای دست چپ نماینده ٔ مآت و الوف بود و هنگام شمار کردن آنها را نشان میکردند. صاحب ذریعه گو