الکل سنجلغتنامه دهخداالکل سنج . [ اَ ک ُ س َ ] (اِ مرکب ) یا الکومتر و یا الکلومتر ، آلتی است درجه دار شبیه به ترمومتر که برای تعیین مقدار الکل در مشروبات بکار میرود. این آلت در آب خالص صفر و در الکل مطلق 99 درجه را نشان میدهد. دکتر جنیدی آرد: الکل سنج اسبابی است
آلکللغتنامه دهخداآلکل . [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) (از عربی ِ اَلکُحل ) اَلْکُل . جوهر. جوهَر شراب . و رجوع به الکل شود.
الکللغتنامه دهخداالکل . [ اَ ک ُ ] (اِ) این کلمه در قرن شانزدهم از «الکحل » عربی عاریه گرفته شده است . (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال 3 شماره 3 و 4 ص 93
الکلفرهنگ فارسی عمیدمایعی فرّار، با طعم تند و سوزان که در صنعت داروسازی و تهیۀ مشروبات الکلی به کار میرود. Δ محمدبن زکریای رازی نخستین کسی است که از تقطیر شراب، الکل گرفت؛ الکل سفید.⟨ الکل اتیلیک: (شیمی) الکلی بیرنگ با بوی مطبوع و طعم تند که در نوشابههای الکلی موجود است و در داروسازی و صنعت به کار م
الکومترلغتنامه دهخداالکومتر. [ اَ ک ُ م ِ ] (فرانسوی ، اِ) الکل سنج . رجوع به الکل سنج و الکلومتر شود.
الکلومترلغتنامه دهخداالکلومتر. [ اَ ک ُ ل ُ م ِ ] (فرانسوی ، اِ) الکل سنج . رجوع به الکل سنج و الکومتر شود.
وسیلۀ اندازهگیریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ۀ اندازهگیری، دماسنج، میزانالحراره سرعتسنج، کیلومترشمار، مسافتسنج، عمقسنج زلزلهنگار مترونوم، ساعت الکلسنج آمپرمتر، آمپرسنج، الکترومتر، الکتروسکوپ (برقنما)، اهممتر، اهمسنج، ماگنتومتر، مغناطیسسنج، ولتمتر، ولتسنج بارانسنج، فشارسنج، مانومتر، هواسنج، بارومتر، ارت
الکللغتنامه دهخداالکل . [ اَ ک ُ ] (اِ) این کلمه در قرن شانزدهم از «الکحل » عربی عاریه گرفته شده است . (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال 3 شماره 3 و 4 ص 93
الکللغتنامه دهخداالکل . [ اَ ک ُ ] (اِ) این کلمه در قرن شانزدهم از «الکحل » عربی عاریه گرفته شده است . (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال 3 شماره 3 و 4 ص 93
الکلفرهنگ فارسی عمیدمایعی فرّار، با طعم تند و سوزان که در صنعت داروسازی و تهیۀ مشروبات الکلی به کار میرود. Δ محمدبن زکریای رازی نخستین کسی است که از تقطیر شراب، الکل گرفت؛ الکل سفید.⟨ الکل اتیلیک: (شیمی) الکلی بیرنگ با بوی مطبوع و طعم تند که در نوشابههای الکلی موجود است و در داروسازی و صنعت به کار م
ذوالکللغتنامه دهخداذوالکل . [ ذُل ْ ک ُل ْل ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح موسیقی ) دوره ٔ نغمات هشتگانه . گام .
جرم الکللغتنامه دهخداجرم الکل . [ ج ِ مِل ْ ک ُل ْل ] (ع اِ مرکب ) در اصطلاح فلسفی بماده و جرم فلک الافلاک یعنی فلک اطلس اطلاق شود چنانکه حرکت آن را حرکة الکل گویند. (از حاشیه ٔ حکمة الاشراق ص 126).
الکللغتنامه دهخداالکل . [ اَ ک ُ ] (اِ) این کلمه در قرن شانزدهم از «الکحل » عربی عاریه گرفته شده است . (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال 3 شماره 3 و 4 ص 93
ابن سیدالکللغتنامه دهخداابن سیدالکل . [ اِ ن ُ س َی ْی ِ دِل ْ ک ُل ل ] (اِخ ) بهاءالدین ابوالقاسم هبةاﷲبن عبداﷲ قفطی . چندی قاضی اسنا بوده و کتابی النصایح المفترضه فی فضایح الرفضه داشته است . وفات 697 هَ .ق .
الکلفرهنگ فارسی عمیدمایعی فرّار، با طعم تند و سوزان که در صنعت داروسازی و تهیۀ مشروبات الکلی به کار میرود. Δ محمدبن زکریای رازی نخستین کسی است که از تقطیر شراب، الکل گرفت؛ الکل سفید.⟨ الکل اتیلیک: (شیمی) الکلی بیرنگ با بوی مطبوع و طعم تند که در نوشابههای الکلی موجود است و در داروسازی و صنعت به کار م