هلاپونلغتنامه دهخداهلاپون . [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش نور شهرستان آمل . دارای یک درمانگاه مجهز و مورد استفاده ٔ دهکده های مجاور است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
پالاونلغتنامه دهخداپالاون . [ وَ ] (اِ مرکب ) پالونه . مصفات . صافی راوُوق . آبکش . ترشی پالا. زازل . (جهانگیری ) . پالاوان . سماق پالا. اَردَن : وصف دروغ نیز دروغ است از آنک با نان رود طبیعت پالاونش . ناصرخسرو.افشره خون دل از چشم او
هلاهینفرهنگ فارسی عمیدهان؛ آگاه باش. Δ برای آگاهاندن و تنبیه به کار میرود: ◻︎ رفتند بهجمله یارکانت / بپسیج تو راه را هلاهین (ناصرخسرو: ۵۰).
عالم دینیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب تقلید، متخصصالهیات، فقیه، مفتی، متشرع، پاپ، حاخام، یزدانشناخت، اصولی، الهیون، الاهیون، الاهی (الهی)، محدث
الهیونلغتنامه دهخداالهیون . [ اِ لا هی یو ] (ع ص ، اِ) ج ِ اِل̍هی ّ در حالت رفع.الهیین . رجوع به الهی شود. || حکمای الهی . اهل علم الهی . (آنندراج ، ذیل الاهیون ). مقابل طبیعیون . الهیین . رجوع به «الهی » و «حکمت » و «علم » شود.