افژولیدهلغتنامه دهخداافژولیده . [ اَ دَ / دِ ] (ن مف ) پریشان شده . برانگیخته شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به افژولیدن و افژول شود.
افژولیده شدنلغتنامه دهخداافژولیده شدن . [ اَ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تذمر. تذمیر. (از تاج المصادر بیهقی ). اهتشاش . (منتهی الارب ). پریشان شدن . برانگیخته شدن . و رجوع به افژول و افژولیدن شود.
افژولیدگیلغتنامه دهخداافژولیدگی .[ اَ دَ / دِ ] (حامص ) اسم از افژولیدن . پریشانی . عمل آنکه بیفژولد. و رجوع به افژول و افژولیدن شود.
افژولیده شدنلغتنامه دهخداافژولیده شدن . [ اَ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تذمر. تذمیر. (از تاج المصادر بیهقی ). اهتشاش . (منتهی الارب ). پریشان شدن . برانگیخته شدن . و رجوع به افژول و افژولیدن شود.
تذمرلغتنامه دهخداتذمر. [ ت َ ذَم ْ م ُ ] (ع مص ) افژولیده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). اوژولیده شدن . (زوزنی ). || خویشتن را ملامت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نکوهش کردن نفس خود را بر غضب یا بر چیزی که فوت کرد. || دیگرگون و ناآشنا گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموار
افژولیده شدنلغتنامه دهخداافژولیده شدن . [ اَ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تذمر. تذمیر. (از تاج المصادر بیهقی ). اهتشاش . (منتهی الارب ). پریشان شدن . برانگیخته شدن . و رجوع به افژول و افژولیدن شود.