افضللغتنامه دهخداافضل . [ اَ ض َ ] (اِخ ) ملک ناصرالدین محمدبن ملک مؤید،ابوالفداء اسماعیل . رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
افضللغتنامه دهخداافضل . [ اَ ض َ ] (اِخ ) ابن قاضی محمد ملقب به نظام الدین . وی المصادر زوزنی را بخط نسخ نوشته و نسخه ٔ آن در کتابخانه ٔ مدرسه ٔ عالی سپهسالار موجود است . رجوع به فهرست کتابخانه ٔ مدرسه ٔ عالی سپهسالار ج 2 ص 284</spa
افضللغتنامه دهخداافضل . [ اَ ض َ ] (اِخ ) خواجه افضل الدین کشی . وی از جمله ٔ دانشمندان بود و پیوسته بلوازم افاده قیام می نمود. (حبیب السیر ص 118).
افضللغتنامه دهخداافضل . [ اَ ض َ ] (اِخ ) خواجه ... وی کرمانی است . او جوانی کریم و خوش خلق بودو در حساب ضرب و قسمت بی نظیر و در صفت عدالت و نصفت دلپذیر، و از جفای اعدا ترک وزارت نمود و بعراق رفت و سلطان یعقوب هرچند تکلیف وزارت عراق باو نمود اصلاقبول ننمود. وی شعر می سرود و این مطلع از او است
افضللغتنامه دهخداافضل . [ اَ ض َ ] (اِخ ) سید غیاث الدین بن سیدحسن . وی بمزید علم و فقاهت از اکثر سادات مشهد مقدس ممتاز و مستثنی بود و سالهای فراوان در آن ولایت بمنصب شیخ الاسلامی و فیصل قضایای شرعیه اقدام می فرمود. (از رجال حبیب السیر ص 170).
چاه افضللغتنامه دهخداچاه افضل . [ اَ ض َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان عقدا بخش شهر بابک شهرستان یزد که در 30 هزارگزی شمال باختر اردکان و 6 هزار و پانصدگزی شوسه ٔ اردکان به عقدا واقع شده ، جلگه ، معتدل و مالاریایی است و <span c
افضل الدینلغتنامه دهخداافضل الدین . [ اَ ض َ لُدْ دی ] (اِخ ) لقب ازرقی معروف است . رجوع به ازرقی شود.
افضل کاشیلغتنامه دهخداافضل کاشی . [ اَ ض َ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به افضل و باباافضل و ریاض العارفین ص 161 شود.
افضل ترلغتنامه دهخداافضل تر. [ اَ ض َ ت َ ] (ص تفضیلی ) فاضل تر. بافضل تر. افزون تر در علم و حسب . (ناظم الاطباء). از صفت تفضیلی عربی + تر علامت تفضیلی در فارسی که از فصاحت بدور است .
افضلیلغتنامه دهخداافضلی . [ اَ ض َ ] (اِخ ) خاقانی را گفتندی و نام اوبدیل بود. (مؤید الفضلاء) (شرفنامه ٔ منیری ).تخلص خاقانی که در ابتدا میکرد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
افضلیتلغتنامه دهخداافضلیت . [ اَ ض َ لی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) تفوق . رجحان . افزونی . اولویت . (ناظم الاطباء).
افضلالدینفرهنگ نامها(تلفظ: afzaloddin) (عربی) برتر در دین ؛ (در اعلام) لقب ابراهیم بن علی نجار متخلص به خاقانی شاعر معروف قرنِ ششم هجری قمری ، (خاقانی شروانی).
افضل الدینلغتنامه دهخداافضل الدین . [ اَ ض َ لُدْ دی ] (اِخ ) لقب ازرقی معروف است . رجوع به ازرقی شود.
افضل کاشیلغتنامه دهخداافضل کاشی . [ اَ ض َ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به افضل و باباافضل و ریاض العارفین ص 161 شود.
افضل ترلغتنامه دهخداافضل تر. [ اَ ض َ ت َ ] (ص تفضیلی ) فاضل تر. بافضل تر. افزون تر در علم و حسب . (ناظم الاطباء). از صفت تفضیلی عربی + تر علامت تفضیلی در فارسی که از فصاحت بدور است .
افضل الاشکاللغتنامه دهخداافضل الاشکال . [ اَ ض َ لُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) کنایه از شکل مدور که گرد میباشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
چاه افضللغتنامه دهخداچاه افضل . [ اَ ض َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان عقدا بخش شهر بابک شهرستان یزد که در 30 هزارگزی شمال باختر اردکان و 6 هزار و پانصدگزی شوسه ٔ اردکان به عقدا واقع شده ، جلگه ، معتدل و مالاریایی است و <span c
باباافضللغتنامه دهخداباباافضل . [ اَ ض َ ] (اِخ ) مرحوم ملک الشعراء بهار آرد: افضل الدین محمدبن حسین کاشانی معروف به باباافضل . وی از مردم مَرَق از توابع کاشانست . وفات او در سنه ٔ 707 هَ . ق . رخ داده و تربتش به مرق کاشان و زیارتگاه است . باباافضل از حکما وعلما
گوراب حاجی افضللغتنامه دهخداگوراب حاجی افضل . [ ب ِ اَ ض َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دشت خاک بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 36 هزارگزی شمال خاوری زرند و 15 هزارگزی خاور فرعی زرند به راور. سکنه ٔ آن 40</s