اغفاللغتنامه دهخدااغفال . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غُفل ،یعنی آنکه از خیر و شر او امید و بیم نباشد و بی علامت و نشان و شتر ماده ٔ بی شیر. و منه حدیث : طهفة النهدی لنا نعم اغفال ما تبض ببلال ؛ ای ما تقطر ضروعها بلبن . (منتهی الارب ). ج ِ غفل . (ناظم الاطباء) (دهار). و در تاج العروس حدیث مذکور بدین
اغفاللغتنامه دهخدااغفال . [ اِ ] (ع مص ) غافل یافتن کسی را و غافل خواندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). بی خبر یافتن کسی را.غافل نامیدن کسی را. غافل گردانیدن او را: اغفل فلاناً؛ اصابه غافلاً. سماه غافلاً. جعله غافلاً. (از متن اللغة). غافل نامیدن کسی را: اغفل فلاناً؛ سمیته غافلا
اغفالفرهنگ فارسی عمید۱. غافل کردن؛ به غفلت انداختن.۲. گول زدن.⟨ اغفال شدن: (مصدر لازم)۱. غافل شدن.۲. گول خوردن.⟨ اغفال کردن: (مصدر متعدی)۱. غافل کردن.۲. گول زدن.