اعدادلغتنامه دهخدااعداد. [ اَ ] (اِخ ) سِفْرِ اعداد. کتاب چهارم از پنج کتاب موسی است و چون در سه باب اول و نیز در باب 26 تعداد عبریان و لاویان را بیان مینماید بدان جهت به اعداد مسمی شد. و اما باقی کتاب محتوی حکایات کوچ کردن اسرائیلیان از دشت سینا و گردش در دشت
اعدادلغتنامه دهخدااعداد. [ اَ ] (ع اِ)ج ِ عَدَد. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (تاج العروس ). ج ِ عدد. شمارها. (آنندراج ). عددها و شمارها. (ناظم الاطباء). شمارها. ج ِ عدد. (دهار) : با قومی که مشاهیر انجاد و مساعیر اعداد بودند روی بطائی آورد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص <span
اعدادلغتنامه دهخدااعداد. [ اِ ] (ع مص ) آماده گردانیدن کسی یاچیزی را و ذخیره ساختن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). مهیا و حاضر ساختن کسی را برای کاری .(از اقرب الموارد). یقال : «اعده اعداداً»؛ آماده گردانید او را و ذخیره ساخت . (منتهی الارب ). آماده کردن . بسیجیدن . مهیا ساختن .
احداثلغتنامه دهخدااحداث . [ اِ ] (ع مص ) ظاهر و پیدا کردن . || زنا کردن . || شکستن وضو. || صیقلی کردن شمشیر را. (منتهی الارب ). آهن بزدودن . (زوزنی ) (تاج المصادر). || نو ایجاد کردن . (منتهی الارب ). نو کردن .(زوزنی ). نو پیدا کردن . (مؤید الفضلاء). || حَدَث کردن . (تاج المصادر) (زوزنی ). غای
احداثلغتنامه دهخدااحداث . [اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حَدَث . جوانان . نوجوانان : مجالسة الأحداث مفسدة الدین . (امیرالمؤمنین علی علیه السلام ). و احداث متعلمان بطریق تحصیل علم و موعظت نگرند. (کلیله و دمنه ). که از احداث فقهای حضرت و افراد علمای دولت بمزیت هنر و مزید خرد مستث
احدادلغتنامه دهخدااحداد. [ اِ ] (ع مص ) احداد مراءة؛ سوگ داشتن زن بشوهر. (زوزنی ). || بازایستادن زن از زینت . || جامه ٔ سوگ بپوشیدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر). || احداد نظر؛ تیز نگرستن . (زوزنی ). تیز نگریستن . (تاج المصادر). || تیز کردن کارد و امثال آن بسنگ و سوهان . (منتهی الارب ). تحدید
اعضادلغتنامه دهخدااعضاد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عَضد، بمعنی ناحیه و کرانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ عَضد، ناحیه . || یاران . یاوران . کمک کنندگان : اولاد و اعضاد و اتباع و اشیاع خویش را حاضر کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ شعار ص 45). یقال : هم عضدی و اعضادی
اعدادالوفقلغتنامه دهخدااعدادالوفق . [ اَ دُل ْ وِ ] (ع اِ مرکب ) (علم ...) یکی از فروع علم عدد است . (از کشف الظنون ).
اعدادیلغتنامه دهخدااعدادی . [ اَ ] (ص نسبی ) کسی است که خانه های نقش مثلث و مربع و غیرهما به اعداد پر کند برای حصول مقاصد. (آنندراج ) (بهار عجم ) : یکی است مرتبه ٔ خشت مال و اعدادی که هر دورا شده پر کردن مربع فن . شفیع اثر (از آنندراج ).
سیاقت اعدادلغتنامه دهخداسیاقت اعداد. [ ق َ ت ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) این صنعت چنان باشد که دبیر یا شاعر در نثر یا نظم عددی را از اسماء مفرده بر یک نسق براند و هر یک از آن اسما بنفس خویش معنی دار بود و نام چیزی دیگر و اگر با این صنعت ازدواج لفظ یا تجنیس یا تضاد یا صنعتی دیگر از صنعتهای بلاغت
اعداد متمملغتنامه دهخدااعداد متمم . [ اَ دِ م ُ ت َم ْ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیرونی آرد: چون جذرمربع چند بار جذر مربعی کنی ، آنچه گرد آید او را متمم خوانند یعنی تمام کننده ، ازیراک از آن دو مربع با دو توی متمم مربعی نو شود که جذر او و جمله ٔ دو جذر آن دو مربع بود. و نموده ٔ او یک مربع را جذ
پادکوارکantiquarkواژههای مصوب فرهنگستانکوارکی که اعداد کوانتومی آن مخالف اعداد کوانتومی کوارک متناظر است
پادنوترینوantineutrinoواژههای مصوب فرهنگستانلپتونی با اعداد کوانتومی مخالف با اعداد کوانتومی متناظر نوترینو
اعداد متمملغتنامه دهخدااعداد متمم . [ اَ دِ م ُ ت َم ْ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیرونی آرد: چون جذرمربع چند بار جذر مربعی کنی ، آنچه گرد آید او را متمم خوانند یعنی تمام کننده ، ازیراک از آن دو مربع با دو توی متمم مربعی نو شود که جذر او و جمله ٔ دو جذر آن دو مربع بود. و نموده ٔ او یک مربع را جذ
اعداد مرکبلغتنامه دهخدااعداد مرکب . [اَ دِ م ُ رَک ْ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل عدد فرد. بیرونی آرد: این آن است که او را دو عدد یا بیشتر بشمرند. و او را پاره ها بود جز به همنام ، چون شش که او را بشش بار بشمرد و شش یک او باشد. و دو او را به سه بار بشمرد و سه یک او باشد. و سه او را بدو بار ب
اعداد اوللغتنامه دهخدااعداد اول . [ اَ دِ اَوْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عدد اول . این آن است که او را جز یکی نشمرد و او را هیچ پاره نبود مگر آنکه همنام او بود، چون پنج که هیچ عدد او را نشمرد و یکی او را پنج بار بشمرد. و این یکی او را پنج یک بود از نام او آورده . و هیچ جزو ندارد جز پنج یک . و ه
اعداد متناسبهلغتنامه دهخدااعداد متناسبه . [ اَ دِ م ُ ت َ س ِ ب َ / ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اعدادی را گویند که در نسبت بسوی یکدیگر متحد باشند بنحوی که یک مقدم از آن اعداد نسبت به تالی خود مانند نسبت جمیع مقدمها بسوی تالی های خودشان باشد. (از کشاف ).
اعداد اهرامیلغتنامه دهخدااعداد اهرامی . [ اَ دِ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عددهای اهرامی (در اصطلاح ریاضی ) این آن است که مربعهای متوالی یک بر دیگر نهند تا همچون آن هرمین (هرمی ) گردند که برابر مصراند. و بدیدار چنان بود که سنگهای ترازو یک بر دیگر نهی ، خرد زبر بزرگ ، تا چون پایه های گردند یکدیگر را
سیاقت اعدادلغتنامه دهخداسیاقت اعداد. [ ق َ ت ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) این صنعت چنان باشد که دبیر یا شاعر در نثر یا نظم عددی را از اسماء مفرده بر یک نسق براند و هر یک از آن اسما بنفس خویش معنی دار بود و نام چیزی دیگر و اگر با این صنعت ازدواج لفظ یا تجنیس یا تضاد یا صنعتی دیگر از صنعتهای بلاغت
سیاقةالاعدادفرهنگ فارسی عمیددر بدیع، آوردن پشتِسرِهم چند اسم در یک جمله یا بیت که بعد یکایک آنها را وصف کند، مانند این شعر: دارم در انتظار تو ای ماه سنگدل / دارم ز اشتیاق تو ای سرو سیمبر ـ دل گرم و باد سرد و غم افزون و صبر کم / رخ زرد و اشک سرخ و لبان خشک و دیده تر (عبدالواسع جبلی: ۱۵۱)؛ تعدید.