اضافه کار

'ezāfekār

معنی

کاری که کارمند یا کارگر بیشتر از وقت قانونی که برای کار در روز معین شده است، انجام می‌دهد.

جست‌وجوی دقیق

اضافه کار

فرهنگ فارسی عمید

کاری که کارمند یا کارگر بیشتر از وقت قانونی که برای کار در روز معین شده است، انجام می‌دهد.

اضافه کار

جست‌وجوی هم‌آوا

حذافة

حذافة. [ ح ُ ف َ ] (ع اِ) چیزی که از پوست و جز آن انداخته شود. (منتهی الارب ).- حذافه ای در رحل او نبودن ؛ در رحل او هیچ از طعام نبودن . (از منتهی الارب ).- خوردن و حذافه نگذاشتن ؛ خوردن و هیچ برجای نماندن از خوردنی .

حذافة

لغت‌نامه دهخدا

حذافة. [ ح َذْ ذا ف َ] (ع اِ) حلقه ٔ دُبُر .

حذافة

لغت‌نامه دهخدا

حذافة. [ ح ُ ف َ ] (اِخ ) ابن زهربن ایاد. از عدنان . جدی جاهلی است . حارث بن حجاج شاعر از نسل اوست . (اعلام زرکلی ج 1 ص 214) (نهایة الادب ص 192).

حذافة

لغت‌نامه دهخدا

حذافة. [ ح ُ ف َ ] (اِخ ) بنت الحارثة السعدیة یا حارث بن عبدالعزی . وی رضیع رسول (ص ) یعنی دختر حلیمه دایه ٔ آن حضرت بود، ملقب به شیماء و مسماة به حذافة و بگاه شیرخوارگی ، پیغامبر صلی اﷲ علیه و سلم را در آغوش می پرورد و پس از بعثت او نزد رسول (ص ) آمد و مورد عنایت حضرت او شد

حذافة

لغت‌نامه دهخدا

حذافة. [ ح ُ ف َ ] (اِخ ) پدر بطنی است از قضاعة.

جست‌وجوی مشابه

اضافه کاری

فرهنگ فارسی عمید

۱. کار کردن کارمند یا کارگر بیش از چند ساعتی که برای کار در روز معین شده.۲. (اسم) پولی که بابت این کار اضافی به کارمند یا کارگر داده می‌شود.

اضافه کاری

دیکشنری فارسی به انگلیسی

overtime

وابسته به اضافه کار

دیکشنری فارسی به انگلیسی

overtime

جست‌وجوی متن

overtimes

دیکشنری انگلیسی به فارسی

بارها، اضافه کار

وقت اضافي

دیکشنری عربی به فارسی

بيش از وقت معين , بطور اضافه , اضافه کار

service charge

دیکشنری انگلیسی به فارسی

هزینه خدمات، انعام، اضافه کار، سرویس مهمانخانه وغیره

overtime

دیکشنری انگلیسی به فارسی

اضافه کاری، اضافه کار، بطور اضافه، بیش از وقت معین

کار[یدی] کردن

فرهنگ فارسی طیفی

مقوله: عمل داوطلبانه کردن، کار کردن، رنج بردن، بیل زدن، آفتاب خوردن، اضافه کار کردن، شغل داشتن، شاغل بودن، اشتغال داشتن رانندگی کردن

جست‌وجوی هم‌آغاز

اضافه

فرهنگ فارسی عمید

۱. باقی‌مانده.۲. بیش از مشخص؛ زیادی.۳. (اسم مصدر) نسبت کردن چیزی را به سوی چیزی.۴. (اسم مصدر) افزودن چیزی به چیز دیگر.۵. (اسم مصدر) (ادبی) در دستور زبان، نسبت دادن یا ملحق ساختن اسمی است به اسم دیگر که جزء اول را مضاف و جزء دوم را مضاف‌الیه می‌گویند و علامت آن کسره‌ای است که

اضافه

genitive

واژه‌های مصوب فرهنگستان

← حالت اضافه

اضافه

دیکشنری فارسی به عربی

اضافة , زيادة , فائض , وصول

اضافه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

else, excess, extra, sur-, surplus, super-, supplement

اضافه

فرهنگ مترادف و متضاد

افزون، افزایش، جمع، علاوه

جست‌وجوی هم‌قافیه

حروف اضافه

لغت‌نامه دهخدا

حروف اضافه . [ ح ُ ف ِ اِ ف َ / ف ِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حرف اضافه شود.

اضافه

فرهنگ فارسی عمید

لازم الاضافه

فرهنگ فارسی عمید

در دستور زبان، کلمه‌ای که باید به‌صورت اضافه استعمال شود، مانند برایِ، از بهرِ.

حرف اضافه

لغت‌نامه دهخدا

حرف اضافه . [ ح َ ف ِاِ ف َ / ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کلمه ای است که نسبت میان دو کلمه را بیان کند و کلمه ٔ بعد را متمم کلمه ٔ دیگر قرار دهد چنانکه معنی کلمه ٔ نخستین بدون ذکر دوم ناتمام باشد: به تو میگویم . با شما خواهم رفت . از او پر

خطوط اضافه

ledger lines

واژه‌های مصوب فرهنگستان

خطوط کوتاهی که به‌موازات و در بالا و پایین حامل قرار می‏گیرد تا نت‌های زیرتر یا بم‏تر از نت‌های نوشته‏شده بر روی حامل، روی آنها نوشته شود

درپیوند

بیشتر بدانید

اضافه کار

'ezāfekār

معنی

جست‌وجوی دقیق

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به عربی

واژه‌نامه آزاد

جست‌وجوی هم‌آوا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی مشابه

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

جست‌وجوی متن

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری عربی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

فرهنگ فارسی طیفی

جست‌وجوی هم‌آغاز

فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مصوب فرهنگستان

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ فارسی عمید

لغت‌نامه دهخدا

واژه‌های مصوب فرهنگستان