اشغالگرلغتنامه دهخدااشغالگر. [ اِ گ َ ] (ص مرکب ) آنکه شهر یا محلی را تصرف کند و غالباً بر کسانی اطلاق میشود که برخلاف حق و بزور جائی را میگیرند.
اشغالگرفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه بهزور و برخلاف حق جایی را تصرف میکند.۲. سپاهیانی که به زور به کشور دیگر داخل شده و تمام یا قسمتی از آن را تصرف کنند.
اشغالگرفرهنگ فارسی معین( ~. گَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) شخص یا نیرویی که جایی را به زور و برخلاف حق تصرف کند.
آشغالگیر میلهایbar screenواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آشغالگیر که میلههای موازی با فواصل مساوی دارد و معمولاً در مجرای فاضلاب مورب قرار داده میشود
آشغالگیریscreening 1واژههای مصوب فرهنگستانجداسازی مواد درشت از آب یا فاضلاب ورودی به تصفیهخانۀ آب یا شبکۀ جمعآوری فاضلاب
حکومت اشغالگرانmilitary government1واژههای مصوب فرهنگستانحکومتی موقت که یک نیروی نظامی خارجی در سرزمین تحت اشغالش ایجاد میکند
جنگ شهریurban warfare, urban fightingواژههای مصوب فرهنگستانجنگ مسلحانۀ مردم با استفاده از بافت شهر برضدِ نیروهای مسلح کشور یا نیروهای اشغالگر
مهاجرفرهنگ مترادف و متضاد۱. رحیل، کوچنده، کوچکننده، کوچگر، هجرتکننده، مسافر ≠ مقیمصفت اشغالگر، حملهور، متهاجم، یورشگر ۲. خشونتطلب ≠ مدافع