استعفافلغتنامه دهخدااستعفاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بازایستادن خواستن از حرام . || پارسائی کردن . بازایستادن از حرام . (منتهی الارب ). عفت نمودن . پرهیزکاری کردن . || گرفتن شتر گیاه خشک را بزبان از بالای خاک و پاک کردن خاک آن .
استحفافلغتنامه دهخدااستحفاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استحفاف اموال کسی ؛ همه ٔ مال کسی گرفتن . گرفتن همه ٔ مال های کسی را. (از منتهی الارب ).
اصطفافلغتنامه دهخدااصطفاف . [ اِ طِ ] (ع مص ) بصف ایستادن . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). صف بسته ایستادن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). رسته شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بصف و رجه ایستادن . صف بستن . به رژه ایستادن .
استفافلغتنامه دهخدااستفاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سف ّ. (زوزنی ). سفوف ساختن . (منتهی الارب ). سفوف کردن . || سفوف خوردن . (منتهی الارب ): فاذا لت منه وزن درهمین بزیت و استف ّ، نفع من البواسیر. (ابن البیطار). || بیفکندن چیزی را. (منتهی الارب ). بافکندن . (تاج المصادر بیهقی ).
مستعفلغتنامه دهخدامستعف . [ م ُ ت َ ع ِف ف ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعفاف . پارسا و پاکدامن و پرهیزگار. (ناظم الاطباء). رجوع به استعفاف شود.
پرهیزکاری کردنلغتنامه دهخداپرهیزکاری کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پارسائی کردن . پارسا گردیدن . تورع . تعفف . استعفاف . نساکة.
اعتفافلغتنامه دهخدااعتفاف . [اِ ت ِ ] (ع مص ) گرفتن شتر گیاه خشک را بزبان از بالای خاک و پاک کردن آن از آن . گرفتن شتر گیاه خشک را از روی خاک و پاک کردن آن از آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گرفتن شتر گیاه خشک را از روی خاک و پاک کردن آنرا. (از اقرب الموارد). اِستِعفاف . (اقرب الموارد). ||
انتثارلغتنامه دهخداانتثار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پراکنده شدن . (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (آنندراج ). || بینی افشاندن بعد از آب درکردن در آن . (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). استنشاق آب ، پس بیرون آوردن آن با نفس بینی . (از اقرب الموارد). بینی افشاندن و پس آب در