استراتژیفرهنگ فارسی عمید۱. (سیاسی) استفاده از امکانات برای برنامهریزی جهت رسیدن به هدف معیّن؛ سیاستگذاری.۲. (اسم) (نظامی) علم اداره کردن عملیات و حرکات ارتش در جنگ.
استراتژیفرهنگ فارسی معین(اِ تِ تِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - نقشه و هدایت عملیات جنگی . 2 - نقشه ، ترفند ، راهبرد (فره ). 3 - هر طرح درازمدت برای هدفی خاص : استراتژی اقتصادی ، استراتژی نظامی .
استراتژلغتنامه دهخدااستراتژ. [ اِرا ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) استراتگوس . در یونان قدیم معمولاً سران سپاه را استراتگوس (استراتژ) می خواندند. اثینه در زمان جنگهای ایران و یونان ده استراتگوس داشت که انتخاب ایشان سالی یکبار تجدید میشد و در ظرف سال بنوبت بفرماندهی سپاه می پرداختند. چندی بعد بر قدرت آنان