استبداللغتنامه دهخدااستبدال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بدل گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گرفتن چیزی را بدل چیزی . (منتهی الارب ). مبدل کردن چیزی را بچیزی . بدل کردن چیزی جای چیزی . || خواستن چیزی را عوض چیزی . (منتهی الارب ). اقتیال . استیهار: و ان اردتم استبدال زوج مکان زوج و آتیتم احدیهن ّ
استبدالفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .)1 - عوض کردن ، بدل نمودن . 2 - چیزی را به جای چیزی دیگر خواستن .
استبذاللغتنامه دهخدااستبذال .[ اِ ت ِ ] (ع مص ) طلب بذل کردن . عطا خواستن . || بکار بردن جامه . به استعمال آوردن جامه را.
مستبدللغتنامه دهخدامستبدل . [ م ُ ت َ دَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استبدال . بدل کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به استبدال شود.
مستبدللغتنامه دهخدامستبدل . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استبدال . گیرنده چیزی را بدل چیزی و خواهنده چیزی را در عوض چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بدل کننده . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به استبدال شود.
استیهارلغتنامه دهخدااستیهار. [ اِ ] (ع مص ) درازی کردن در کار. دراز کشاندن کار. || بی خود و بی خرد گردیدن . بی خرد گشتن آدمی . || بیقین دانستن امری را. (از منتهی الارب ). || ترسیدن خر. || عوض گرفتن . استبدال . عوض کردن .
مماکستلغتنامه دهخدامماکست . [ م ُ ک َ/ ک ِ س َ ] (از ع ، اِمص ) نهایت تأکید و مبالغه به کار بردن . ابرام کردن : شخصی که به مطالبه ٔ اغنام می رفت ... در استرداد و استبدال گوسفند مماکست می رفت . (سلجوقنامه ٔ ظهیری ص <span class="hl" dir="
بدللغتنامه دهخدابدل . [ ب َ دَ ] (ع اِ) هرچه بجای دیگری بود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنچه بجای دیگری ایستد. (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). خلف . (از اقرب الموارد). قیض . عوض . عقبة. (از منتهی الارب ). عوض و گهولی و هرچیز که بجای دیگری واقع شود. نایب و قائم مقام