بازتاب عُقزنیgag reflexواژههای مصوب فرهنگستانواکنش غیرارادی نوزاد هنگامی که یک شیء سفت به بخش پسین دهان او برخورد میکند
کنش گفتاری مستقیمdirect speech act, speech actواژههای مصوب فرهنگستانگفتهای که با بیان آن کنشی همچون امر یا تهدید یا ترغیب محقق میشود متـ . کنش گفتاری speech act
نمایش تکپردهone-act play, one-act dramaواژههای مصوب فرهنگستاناثر نمایشی کوتاهی که تنها یک پرده دارد
زغاکلغتنامه دهخدازغاک . [ زَ ] (اِ) شاخ درخت انگور را گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). شاخ درخت مو. (ناظم الاطباء). قیاس شود: ازغ . اژغ . آزغ . آژغ . زخاره .شاخه ٔ درخت انگور. شاخه ٔ مو. (فرهنگ فارسی معین ).
ازغفرهنگ فارسی معین( اَ ) [ په . ] (اِ.) 1 - شاخه هایی از درخت که برای پیرایش درخت می برند. 2 - چرک تن . اژغ نیز گویند.