آپاندیسفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) زائدۀ کوچک و کرمیشکلی در بدن انسان در طرف راست و در انتهای رودۀ کور.۲. (پزشکی) = آپاندیسیت
پهندزلغتنامه دهخداپهندز. [ پ َ دِ ] (اِخ ) تصحیف پهندر. رجوع به پهندر شود: فضلویه خروج کرد و او را بگرفت و بقلعه ٔ پهندز محبوس کرد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 166). و ابوغانم پسر عمیدالدوله چون بر قلعه ٔ پهندز بود خراب کرد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص <span class="
حندسلغتنامه دهخداحندس . [ ح ِ دِ ] (ع ص ) شب تاریک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و در حدیث است : فی لیلةظلماء حندس . و نیز گویند: لیلة حندسة. (اقرب الموارد). ج ، حنادس . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) تاریکی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الا
هندسلغتنامه دهخداهندس . [ هَِ دِ ] (ع ص ) شیر دلیر. || مرد آزموده کار نیک نگرنده در امور. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
هندیزلغتنامه دهخداهندیز. [ هَِ ] (اِخ ) دهی است از بخش پاریز شهرستان سیرجان . دارای 50 تن سکنه ، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و حبوب است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
هندیزلغتنامه دهخداهندیز. [ هَِ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان سیرجان . دارای 150 تن سکنه ، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله ، حبوب و میوه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
آپاندیسیتفرهنگ فارسی عمیدالتهاب آپاندیس یا زائدۀ روده کور که بسیار دردناک است و با عمل جراحی و برداشتن آن معالجه میشود.
آپاندیسیتفرهنگ فارسی معین[ فر. ] ( اِ.) = آپاندیس : ورم ضمیمة رودة کور که بسیار دردناک و گاه کشنده است ، آویزه آماس . (فره ).
آپاندیسیتفرهنگ فارسی عمیدالتهاب آپاندیس یا زائدۀ روده کور که بسیار دردناک است و با عمل جراحی و برداشتن آن معالجه میشود.