آمرزشلغتنامه دهخداآمرزش . [ م ُ زِ ] (اِمص ) بخشیدن خدای تعالی گناه را بر بنده پس از مرگ . مغفرت . غفران . درگذرانیدن از. درگذشتن از خطا. عفو. بخشش . بخشایش . صفح . رحمت . تجاوز. بخشیدن شاه یا مهتری خطای رعیت یا کهتری را : گر آمرزش آید ز یزدان پاک شما را ز خون ب
آمرزیشلغتنامه دهخداآمرزیش . [ م ُ ](اِمص ) آمرزِش : نشان آمرزیش آن است که دل تو رقّتی یابد و آرامی یابد بطاعت . (کتاب المعارف ).
آیین آمرزشfunerary cult, burial cultواژههای مصوب فرهنگستانمراسمی که بستگان متوفی با حضور روحانیان، ضمن تقدیم نثارها، برای شادی روح درگذشته در مقبرۀ وی به جای میآوردند
آیین آمرزشfunerary cult, burial cultواژههای مصوب فرهنگستانمراسمی که بستگان متوفی با حضور روحانیان، ضمن تقدیم نثارها، برای شادی روح درگذشته در مقبرۀ وی به جای میآوردند
آیین آمرزشfunerary cult, burial cultواژههای مصوب فرهنگستانمراسمی که بستگان متوفی با حضور روحانیان، ضمن تقدیم نثارها، برای شادی روح درگذشته در مقبرۀ وی به جای میآوردند