آمرانهدیکشنری فارسی به انگلیسیauthoritative, highhanded, imperative, imperial, imperious, imperiously, magisterially, peremptory
امیرانهلغتنامه دهخداامیرانه . [ اَ ن َ/ن ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) (از: امیر عربی + انه ٔ فارسی ) شاهانه . (ناظم الاطباء). شاهوار. (آنندراج ). || بطور امیری و بطور سرداری و بزرگی . (از ناظم الاطباء).
عمرانیةلغتنامه دهخداعمرانیة. [ ع ِ نی ی َ ] (اِخ ) قریه ای است بزرگ و نیز قلعه ای است در شرق موصل متصل بناحیه ٔ شوش و مرج . در آن دیهها و درختهای مو وجوددارد. این قلعه اکنون مشرف به ویرانی است و از آن چیزی باقی نمانده و در آن غاری است که گویند غار داودبوده است و آن را زیارت کنند. (از معجم البلدا
امیرگونه خانلغتنامه دهخداامیرگونه خان . [ اَ ن َ ] (اِخ ) ایرلوی افشار. از طرف محمدحسن خان قاجار حاکم اصفهان بود. رجوع به فهرست مجمل التواریخ گلستانه شود.
امرانیلغتنامه دهخداامرانی . [ ] (اِخ ) یکی از شعب ایل طرهان کرد است . (از جغرافیای سیاسی ایران تألیف مسعود کیهان ص 65).