آلیزیدنلغتنامه دهخداآلیزیدن . [ دَ ] (مص ) جفته افکندن . جفتک انداختن : نفس چون سیر گشت بستیزدتوسن آسا بهر سوآلیزد.سراج الدین راجی .
الزیدنلغتنامه دهخداالزیدن . [ اَ دَ ] (مص ) هضم کردن . (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 122 الف ). استینگاس نیز به همین معنی آورده و آن را مشکوک دانسته است .
برآلیزیدنلغتنامه دهخدابرآلیزیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) جفته زدن . جفتک انداختن . آلیزیدن . رجوع به آلیزیدن شود.
برآلیزیدنلغتنامه دهخدابرآلیزیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) جفته زدن . جفتک انداختن . آلیزیدن . رجوع به آلیزیدن شود.