آلکلغتنامه دهخداآلک . [ ل َ ] (اِ) آله . اُشنه . (ریاض الادویه ). دوالک . (ریاض الادویه ) (بحرالجواهر). || سنبل الطیب .
هلک و هلکلغتنامه دهخداهلک و هلک . [ هَِ ل ِک ْ ک ُ هَِ ل ِک ک / ل ِ ] (ق مرکب ) در تداول کنایه از کندی و سستی در کار است ، یا کنایه از راه رفتن به سنگینی و کندی ، چنانکه گویند: هلک و هلک آمد.
چیالکلغتنامه دهخداچیالک . [ ل َ ] (اِ) توت فرنگی . چیلک . شاکله . چلم . در عربی آن را فروله و شُلیک خوانند. گیاهی از خانواده ٔ گلسرخیان و از تیره ٔ چیالک هاست و چند سال عمر میکند. جوانه ای میزند که نمو آن ساقه ٔ خزنده ٔ چیالک را تشکیل میدهد. این ساقه بر زمین میخزد، و از بندهای خود آنجا که مجاو
حالقلغتنامه دهخداحالق . [ ل ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از حلق . سترنده ٔ موی . سرتراش . آرایشگر سر و صورت . سلمانی . ج ، حَلَقة. || پر و مملو. || بَدْیُمْن . (منتهی الارب ). مشئوم . || پستان پرشیر. ج ، حُلَّق ، حوالق . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). || تاک بررفته بردرخت . || کوه بلند. (منتهی ال
آلکلیلغتنامه دهخداآلکلی . [ ک ُ ] (ص نسبی ) الکلی . آنکه به بسیار آشامیدن مشروبهای الکل دار چون شراب و عرق و کنیاک و رم و سایر انواع آن معتاد است .
آلکللغتنامه دهخداآلکل . [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) (از عربی ِ اَلکُحل ) اَلْکُل . جوهر. جوهَر شراب . و رجوع به الکل شود.
آلکلیلغتنامه دهخداآلکلی . [ ک ُ ] (ص نسبی ) الکلی . آنکه به بسیار آشامیدن مشروبهای الکل دار چون شراب و عرق و کنیاک و رم و سایر انواع آن معتاد است .
آلکللغتنامه دهخداآلکل . [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) (از عربی ِ اَلکُحل ) اَلْکُل . جوهر. جوهَر شراب . و رجوع به الکل شود.
مآلکلغتنامه دهخدامآلک . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ مَاءْلُک و مَاءْلُکَة. (اقرب الموارد). رجوع به مألک و مألکة شود.