آستیگماتیسمفرهنگ فارسی عمیدنقصی ناشی از متمرکز شدن پرتوهای نوردر نقطۀ شبکیه و پراکنده شدن آنها که باعث اختلال در بینایی میشود و بهوسیلۀ عینک مخصوص برطرف میشود.
آستیگماتیسمفرهنگ فارسی معین(سْ) [ فر. ] (اِ.) عارضه ای که بر چشم رسد و به سبب آن ، نمی توان اندام جسمی را به طور واضح و آشکارا دید. این عیب به علت نامنظم بودن قرنیه (که کروی نباشد) و یا جلیدیه (که نامنظم باشد) ایجاد می شود. در این صورت در آن واحد ممکن نیست که تصویر قسمت های مختلف یک جسم بر روی نقطة زرد یکسان و نمایان بیفتد.
کمسوییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ضعف چشم، عیوب چشم، دوربینی، نزدیکبینی، چشم چپ، لوچی، دوبینی، آستیگماتیسم، کاهش تطابق، پیرچشمی، کوررنگی، شبکوری بیماریهای چشم: آبمروارید، آب آوردن، باباغوری، آبسیاه، تراخم
چشمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی یده، بیننده، بصر، عین کاسۀ چشم، تخم چشم، قرنیه، مردمک، عنبیه، عدسی، سفیدی چشم، زجاجیه، رتینا، شبکیه، عصب بینایی، مشیمیه، غده اشک، ابرو قدرت دید، تطابق چشم شور، طلسم پلک، مژه، مژگان، ابرو اشک، گریه، [◄شیون836]، سرشک، ژاله، آب دیده، دمع، گوهر دیده، گوهر مژگان، لولوی تَر، خونابه، آب اشک