آبساللغتنامه دهخداآبسال . (اِ مرکب ) باغ . حدیقه : همی تابد ز چرخ سبز عیوق چو آتش بر صحیفه ی ْ آبسالی .ناصرخسرو.
ابساللغتنامه دهخداابسال . [ اِ ] (ع مص ) گرو کردن . به گرو دادن . || به هلاک سپردن . || حرام کردن چیزی . || دل نهادن بر. || پختن و خشک کردن غوره ٔخرما. || به معرض نهادن . عرضه کردن . || در خذلان گذاشتن . (زوزنی ). بخواری گذاشتن .
مغاکیلغتنامه دهخدامغاکی . [ م َ ] (ص نسبی ) (اصطلاح زمین شناسی ) عمیق ترین ناحیه ٔ دریا، فرهنگستان این کلمه را معادل آبیسال فرانسوی برگزیده است . و رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود.