آباژورفرهنگ فارسی عمید۱. سرپوش پارچهای، چوبی، کاغذی، و مانند آن که روی چراغ قرار میگیرد تا از پخششدن نور آن در همۀ فضا جلوگیری کند.۲. چراغ پایهداری که دارای این نوع سرپوش باشد.
حبورلغتنامه دهخداحبور. [ ح َب ْبو ] (ع اِ) بچه ٔ حباری . بچه ٔ شوات . جوجه ٔ هوبره . چوزه ٔ چرز. ج ِ حبابیر. (منتهی الارب ).
حبورلغتنامه دهخداحبور. [ ح ُ ] (ع مص ) حَبر. حَبَر. حَبْرَة. شاد شدن . (غیاث ). شادمانه شدن . (زوزنی ). شادمانی کردن . (دهار). || شاد کردن . (غیاث ). شادمانه کردن . حبر. (ترجمان القرآن ). و رجوع به حبر شود.
حبورلغتنامه دهخداحبور.[ ح ُب ْ بو ] (ع مص ) شادی . (ادیب نطنزی ) : ابتدا سه شبانروز ایام و لیالی متواتر و متوالی به حبور و سرور جشن و سور داشتند. (جهانگشای جوینی ). بدین سیاقت و هیئت با فنون حبور و سرور هفته ای جشن و سور بود. (جهانگشای جوینی ). || فراخی عیش .
shadeدیکشنری انگلیسی به فارسیسایه، سایه رنگ، حباب چراغ یا فانوس، اباژور، جای سایه دار، اختلاف جزئی، سایه دار کردن، سایه افکندن، تیره کردن، کم کردن، زیر و بم کردن
shadesدیکشنری انگلیسی به فارسیسایه ها، سایه، سایه رنگ، حباب چراغ یا فانوس، اباژور، جای سایه دار، اختلاف جزئی، سایه دار کردن، سایه افکندن، تیره کردن، کم کردن، زیر و بم کردن