طاعتدارلغتنامه دهخداطاعتدار. [ ع َ ] (ص مرکب ) مطیع. حاضرفرمان : پسر را بدرگاه عالی فرستد وبنده و طاعتدار باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 399).
طاعتداریلغتنامه دهخداطاعتداری . [ ع َ ] (حامص مرکب ) مواظبت و مراقبت درامر فرمانبرداری : توان دانست که اعتقاد وی در دوستی و طاعتداری تا کدام جایگاه باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 82).