wrigglingدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان دادن، لول خوردن، جنبانیدن، طفره زدن، لولیدن، کرموار تکان دادن، حرکت کرموار کردن
wranglingدیکشنری انگلیسی به فارسیسرگردان، داد و بیداد کردن، مشاجره کردن، نزاع کردن، گرد اوری و راندن احشام
wringingدیکشنری انگلیسی به فارسیخرد کردن، به زور گرفتن، فشردن، چلاندن، انتزاع کردن، پیچاندن، منحرف کردن