wobbledدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان خوردن، تلو تلو خوردن، وول خوردن، لنگ بودن، جنبیدن، مردد بودن، مثل لرزانک تکانخوردن، لق بودن
babbledدیکشنری انگلیسی به فارسیلعنتی، سخن نامفهوم گفتن، پر حرفی کردن، ور ور کردن، فاش کردن، یاوه گفتن
bubbledدیکشنری انگلیسی به فارسیحباب، جوشیدن، گفتن، قلقل زدن، حباب براوردن، خروشیدن، جوشاندن، بیان کردن، فوران کردن