tackدیکشنری انگلیسی به فارسیتساوی، رویه، میخ سرپهن کوچک، پونز، مشی، خوراک، میخ زدن، ضمیمه کردن، پونز زدن
بازة نوچیtack range, tack stage, adhesive tack rangeواژههای مصوب فرهنگستانبازة زمانیای که در آن چسب، پس از آغشتن زیرآیند (substrate) به آن، در دما و رطوبت مشخص و در حالت خشک، نوچ باقی میماند
خالجوشtack weldواژههای مصوب فرهنگستانهریک از جوشهای کوچک فاصلهدار برای همراستا نگاه داشتن قطعات در حین جوشکاری اصلی
خالجوشزنtack welder, tackerواژههای مصوب فرهنگستانشخصی که بهصورت دستی یا نیمهخودکار خالجوش میزند
خشکِ نوچtack dry, tacky dryواژههای مصوب فرهنگستانویژگی یک چسب زمانی که به میزان کافی مواد فرّار خود را ازطریق تبخیر یا جذب در زیرآیند (substrate) از دست داده و به نوچی دلخواه رسیده باشد
زمان نانوچیtack-free timeواژههای مصوب فرهنگستانمدتزمان میان دو مرحلة آمادهسازی، شامل اختلاط و پوشانش و جز آنها، که پس از آن، سطح ماده میتواند بدون چسبیدن لمس شود
قیرلایهtack coatواژههای مصوب فرهنگستانلایهای از قیر مذاب که برای چسباندن دو لایۀ آسفالت استفاده بهکار میرود
نوچیِ خشکdry tack, aggressive tackواژههای مصوب فرهنگستانخاصیت برخی چسبها که با وجود خشک احساس شدن به هنگام لمس، در مجاورت هم به یکدیگر میچسبند
بیسکویت کشتیship biscuit, hard bread, hard tack/ hardtack, pilot breadواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بیسکویت سفت با ماندگاری طولانی و مواد مغذی که در شناورها از آن در شرایط اضطراری استفاده میکنند