stackدیکشنری انگلیسی به فارسیپشته، دسته، دودکش، توده، بسته، خرمن، کومه، قفسه کتابخانه، انباشتن، پشته کردن، کومه کردن، خرمن کردن، توده کردن
اجرای مقطّعstaccato (it.), stac.واژههای مصوب فرهنگستانشیوهای در اجرای نغمهها که در آن معمولاً نصف ارزش زمانی نغمه اجرا و نصف دیگر آن به سکوت تبدیل میشود متـ . مقطّع 2