جنگ تثبیتشدهstabilised warfareواژههای مصوب فرهنگستانجنگی که در آن عملیات هر دو طرف متخاصم منحصر به اجرای تحرکات محدود است
stabiliseدیکشنری انگلیسی به فارسیتثبیت کردن، ثابت شدن، پایاساختن، بحالت موازنه دراوردن، پایاسازی، استوار کردن
stabilizedدیکشنری انگلیسی به فارسیتثبیت شده، ثابت شدن، تثبیت کردن، پایاساختن، بحالت موازنه دراوردن، پایاسازی، استوار کردن
دُم افقیhorizontal stabiliser, horizontal tail, stabiliserواژههای مصوب فرهنگستانماهیواری کموبیش افقی در دُم هواگَرد برای تأمین پایداری طولی متـ . دُم tailplane
دُم عمودیvertical stabiliser/ vertical stabilizer, vertical tailواژههای مصوب فرهنگستانماهیواری قائم یا مایل در انتهای هواگَرد یا نوک بالها برای تأمین پایداری سمتی متـ . باله 1 fin, tail fin بالۀ عمودی vertical fin
تَلماسة مهارشدهanchored dune, fixed dune, established dune, stabilized duneواژههای مصوب فرهنگستانتَلماسهای که حرکت آن متوقف شده یا شکل آن براثر رشد گیاه یا سیمانیشدن ماسه از تأثیر باد بیشتر در امان مانده است
stabilizesدیکشنری انگلیسی به فارسیتثبیت می شود، ثابت شدن، تثبیت کردن، پایاساختن، بحالت موازنه دراوردن، پایاسازی، استوار کردن
stabilisingدیکشنری انگلیسی به فارسیثبات دادن، ثابت شدن، تثبیت کردن، پایاساختن، بحالت موازنه دراوردن، پایاسازی، استوار کردن
sterilisedدیکشنری انگلیسی به فارسیاستریل شده است، سترون کردن، عقیم کردن، نازا و عشوه، بی بار یا بی حاصل کردن
stabilizeدیکشنری انگلیسی به فارسیتثبیت کردن، ثابت شدن، پایاساختن، بحالت موازنه دراوردن، پایاسازی، استوار کردن