stabilisedدیکشنری انگلیسی به فارسیتثبیت شده، ثابت شدن، تثبیت کردن، پایاساختن، بحالت موازنه دراوردن، پایاسازی، استوار کردن
جنگ تثبیتشدهstabilised warfareواژههای مصوب فرهنگستانجنگی که در آن عملیات هر دو طرف متخاصم منحصر به اجرای تحرکات محدود است