splitدیکشنری انگلیسی به فارسیشکاف، انشعاب، نفاق، ترک، رخنه، دو بخشی، چاک، شکافتن، خرد وقطعه قطعهکردن، دونیم کردن، از هم جدا کردن، فتق داشتن
افشانش نامتقارنsplit sprayواژههای مصوب فرهنگستانافشانشی نامطلوب که در آن پوشرنگ بهصورت نوارهایی با ضخامتهای نامساوی بر سطح مینشیند
پذیرایی مرحلهایsplit serviceواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پذیرایی که درطی آن پذیراییکنندگان (servers) هریک از مراحل پذیرایی را جداگانه ارائه میکنند
پشتبند نیملولهsplit pipe backingواژههای مصوب فرهنگستانپشتبندی به شکل نیملوله در جوشکاری اتصالات لببهلب میلگردها
پیستون بدنهچاکدارsplit skirt piston, slotted pistonواژههای مصوب فرهنگستانپیستونی که برای جلوگیری از انبساط قطری در یک سوی بدنۀ آن شیاری طولی ایجاد شده است
پیوندینۀ نیملایهsplit-skin graftواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیوندینۀ پوستی شامل روپوست که ضخامت آن تقریباً یکسوم پیوندینۀ تماملایه است
تصفیة انشعابیsplit treatment, split-stream treatmentواژههای مصوب فرهنگستانروشی در تصفیة آب که در آن بخشی از آب برای نوعی تصفیة شیمیایی جدا میشود و سپس با بقیة آب مخلوط میشود