spinnerدیکشنری انگلیسی به فارسیاسپینر، عنکبوتی که تار میتند، ریسنده، نخ ریس، نختاب، فرفره، کارگر یا ماشین نخ ریسی
مغناطیسسنج چرخشیspinner magnetometerواژههای مصوب فرهنگستانسنجافزاری که با چرخاندن نمونه، ولتاژ متناوب القایی را برای تعیین شدت و جهت میدان مغناطیسی اندازهگیری میکند
نیمبست 2skidder 2, spinner, dead head, slip 5واژههای مصوب فرهنگستانقوطیای که درز مضاعف آن ناتمام رها شده باشد متـ . قوطی نیمبست