چشمی بمباران شیرجهایdive bombing sight,dive bombsightواژههای مصوب فرهنگستانچشمی رهاسازی بمب که در بمباران شیرجهای از آن استفاده میشود
diveدیکشنری انگلیسی به فارسیشیرجه رفتن، شیرجه، غوطه، غور، فرو رفتن، غواصی کردن، تفحص کردن، غوطه زدن، غوطهور شدن
بمباران شیرجهایdive bombingواژههای مصوب فرهنگستانبمباران هدف درحالیکه هواپیما درحال شیرجه رفتن است
شیرجه 1dive 2واژههای مصوب فرهنگستان1. پرش شناگر به داخل آب، معمولاً با سر 2. جهش بلند به طرفین و فرود درازکش دروازهبان بهمنظور تصاحب یا مهار توپ