shrinkingدیکشنری انگلیسی به فارسیکوچک شدن، منقبض شدن، خرد شدن، جمع شدن، شانه خالی کردن از، منقبض کردن، فشردن، چروک کردن، چروک شدن، اب رفتن، خزیدن
تنجش شعلهایflame shrinkingواژههای مصوب فرهنگستانفرایند اصلاح محل پیچیدگی صفحهها با بهکارگیری شعلة اُکسی استیلنی و گرمکردن موضعی و سپس سرد کردن سریع با آب یا مخلوط فشردة آب و هوا
تنجش شعلهایflame shrinkingواژههای مصوب فرهنگستانفرایند شعلهای اکسیاستیلنی که در آن صفحات خمشده یا پیچیده ابتدا بهصورت نقطهای گرم و بلافاصله با آب یا مخلوطی از هوای فشرده و آب سرد میشوند متـ . انقباض شعلهای
نگاشت انقباضگرcontractive map, shrinking mapواژههای مصوب فرهنگستاننگاشت بر فضای سنجهای با این ویژگی که بهازای هر و اگر آنگاه
تنجش شعلهایflame shrinkingواژههای مصوب فرهنگستانفرایند اصلاح محل پیچیدگی صفحهها با بهکارگیری شعلة اُکسی استیلنی و گرمکردن موضعی و سپس سرد کردن سریع با آب یا مخلوط فشردة آب و هوا
تنجش شعلهایflame shrinkingواژههای مصوب فرهنگستانفرایند شعلهای اکسیاستیلنی که در آن صفحات خمشده یا پیچیده ابتدا بهصورت نقطهای گرم و بلافاصله با آب یا مخلوطی از هوای فشرده و آب سرد میشوند متـ . انقباض شعلهای