صبوحیانلغتنامه دهخداصبوحیان . [ ص َ ] (اِ مرکب ) مفرد آن صبوحی ، منسوب به صبوح . صبوحی خورندگان : گرچه صبوح فوت شد کوش که پیش از آفتاب زآن می آفتاب وش یاد صبوحیان کنی .خاقانی .
جبهانلغتنامه دهخداجبهان . [ ج َ ] (اِخ ) ابن محرز. از رجال زمان یزیدبن عبدالملک است . (از الوزراء و الکتاب ص 36).
شبحانلغتنامه دهخداشبحان . [ ش َ ] (ع ص ) دراز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مرد دراز. (از متن اللغة). دراز و طویل . (ناظم الاطباء).