قعطلغتنامه دهخداقعط. [ ق َ ] (ع اِمص ) بستن و تنگ کردن . || عمامه بستن . || سخت تنگ گرفتن بر غریم . || بددل شدن . (منتهی الارب ). || ضبط و نگاه داشتن . (اقرب الموارد). || فروتن
قعطبةلغتنامه دهخداقعطبة. [ ق َ طَ ب َ ] (ع مص ) قطع. بریدن و جدا کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قعطبیلغتنامه دهخداقعطبی . [ ق َ طَ بی ی ] (ع ص ) شدید. (اقرب الموارد). سخت . (منتهی الارب )؛ قَرَب قعطبی ؛ قرب سخت یعنی شب روی که صبح آن بر آب رسند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قعطرةلغتنامه دهخداقعطرة. [ ق َ طَ رَ ] (ع مص ) بر زمین افکندن کسی را. رجوع به قعطلة شود. || استوار گردانیدن . || پر کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
آبرفت عریضگویش اصفهانی تکیه ای: čâla / ruxâna طاری: --------- طامه ای: owšur طرقی: šöɂâr کشه ای: ------- نطنزی: čâlâb
رودخانهگویش اصفهانی تکیه ای: rudxuna طاری: roxuna طامه ای: ruxuna طرقی: röxâna کشه ای: röxâna نطنزی: ruxuna