ruffleدیکشنری انگلیسی به فارسیخرچنگ، تکبر، تلاطم، موجدار کردن، گره زدن، تاه کردن، بر هم زدن، چروک کردن، ناهموار کردن، ژولیده کردن، براشفتن، ناصاف کردن
پروفیلفرهنگ فارسی عمید۱. نقشه و تصویر ساختمان که یک طرف آن را نشان بدهد، مثل اینکه آن را از میان بریده باشند.۲. میلۀ استاندارد با مقطع ثابت و طول زیاد که در ساختمانسازی کاربرد دارد.
rufflesدیکشنری انگلیسی به فارسیرفلکس، تکبر، تلاطم، موجدار کردن، گره زدن، تاه کردن، بر هم زدن، چروک کردن، ناهموار کردن، ژولیده کردن، براشفتن
rufflesدیکشنری انگلیسی به فارسیرفلکس، تکبر، تلاطم، موجدار کردن، گره زدن، تاه کردن، بر هم زدن، چروک کردن، ناهموار کردن، ژولیده کردن، براشفتن
ruffledدیکشنری انگلیسی به فارسیخراب شده، موجدار کردن، گره زدن، تاه کردن، بر هم زدن، چروک کردن، ناهموار کردن، ژولیده کردن، براشفتن
rufflesدیکشنری انگلیسی به فارسیرفلکس، تکبر، تلاطم، موجدار کردن، گره زدن، تاه کردن، بر هم زدن، چروک کردن، ناهموار کردن، ژولیده کردن، براشفتن
ruffledدیکشنری انگلیسی به فارسیخراب شده، موجدار کردن، گره زدن، تاه کردن، بر هم زدن، چروک کردن، ناهموار کردن، ژولیده کردن، براشفتن