repeatingدیکشنری انگلیسی به فارسیتکرار شونده، تکرار شدن، دوباره گفتن، تکرار کردن، دوباره انجام دادن، دوباره ساختن، باز گفتن، باز گو کردن
واحد تکرارشوندهrepeating unit/ repeat unit, constitutional unitواژههای مصوب فرهنگستانکوچکترین واحد ساختاری یک زنجیرۀ بسپاری که خواص آن را تعیین میکند و در طول زنجیره تکرار میشود
واحد تکراری پیکربندیconfiguration repeating unitواژههای مصوب فرهنگستانکوچکترین دسته از یک یا دو یا چند واحد پایۀ پیکربندی پیاپی که تکرار پیکربندی آن در یک یا چند جایگاه فضاهمپاری در مازۀ زنجیره (backbone) تعریف شده است
recreatingدیکشنری انگلیسی به فارسیبازسازی، از نو خلق کردن، تمدد اعصاب کردن، تفریح کردن، تفریح دادن، وسیله تفریح را فراهم کردن
repellingدیکشنری انگلیسی به فارسیدفع کردن، عقب نشاندن، جلوگیری کردن از، رد کردن، نپذیرفتن، بیزار کردن