renderدیکشنری انگلیسی به فارسیرندر کردن، ارائه دادن، دادن، تحویل دادن، تسلیم داشتن، ترجمه کردن، در اوردن
پردازrendering 1, rendition, rendu (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانفرایند تبدیل تصاویر خطی به تصاویر کامل
پرداز زدنrenderواژههای مصوب فرهنگستان1. حجم دادن بهکمک ابزار به یک طراحی یا نقاشی ساده یا اثری که به روش پرسپکتیو (perspective) ایجاد شده باشد 2. یکی از جلوههای نگاشتاری رایانهای در روند تولید ف
زنجیرباترمزrender cableواژههای مصوب فرهنگستانفرمان گرفتن ترمز دوّار لنگر بهنرمی، بهطوریکه لنگر با وزن خود آهسته پایین رود
گداختنrendering 2واژههای مصوب فرهنگستانفرایند حرارتدهی قطعات خردشدۀ بافتهای چربیدار حیوانی در مقیاس صنعتی برای تهیۀ چربی
نونمایی تصویرمبناimage-based rendering, image renderingواژههای مصوب فرهنگستانتولید تصویری تازه از یک صحنه با استفاده از تصاویری که پیشتر از آن صحنه گرفته شده است