شبکۀ وارونreciprocal latticeواژههای مصوب فرهنگستانشبکهای متناظر با شبکۀ اصلی، برای توصیف پراکندگی امواج در بلورها
عدد موجwavenumber, reciprocal wavelengthواژههای مصوب فرهنگستانشمار طولِموجها در واحد طول عمود بر جبهة موج متـ . بسامد مکانی spatial frequency
وارون ضربیmultiplicative inverse, reciprocal elementواژههای مصوب فرهنگستانبرای عضوی از یک گروه ضربی، وارون آن عضو
نسبت حضور تَپpulse duty factor, pulse duty cycle, duty cycle, reciprocal duty ratioواژههای مصوب فرهنگستاننسبت پهنای تَپ/ پالس به بازۀ تکرار تَپ/ پالس متـ . نسبت حضور پالس
reciprocateدیکشنری انگلیسی به فارسیمتقابل، معامله بمثل کردن، دادن و گرفتن، تلافی کردن، عمل متقابل کردن، جبران کردن