preemptingدیکشنری انگلیسی به فارسیپیشاپیش، باحق شفعه خریدن، به انحصار دراوردن، حق تقدم پیدا کردن، قبضه کردن
پیشدستی 1preemptionواژههای مصوب فرهنگستاناقدام یا حملۀ یک کنشگر به قصد از بین بردن امکان حملۀ قریبالوقوع طرف مقابل متـ . اقدام پیشدستانه preemptive action
اولویتبندیmultilevel precedence and preemption service, MLPPواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی که مشترک با استفاده از آن میتواند ارتباط با یک منبع یا منابع مشخص را در اولویت قرار دهد